غزل آواز:
باز آفتاب دولت بر آسمان بر آمد
باز آرزوی جان ها از راه جان در آمد
باز آن شهی در آمد کو قبلۀ شهانست
باز آن مهی بر آمد کز ماه بر تر آمد
سرگشتگان سودا جمله سوار گشتند
کان شاه یکسواره در قلب لشکر آمد
آن پادشاه اعظم در بسته بود محکم
پوشیده دلق آدم امروز بر در آمد
باز آفتاب دولت بر آسمان بر آمد
باز آرزوی جان ها از راه جان در آمد
شعر تصنیف:
آفتابی شد درخشان زان همایون گاه
پرتو افکند تاج شاهی به فرقِ شاهنشاه
تاجداری که زهره و مه و مهر
زین طالعش به جان برند پناه
چیست آن آفتاب؟ رایِ ملک
چیست این ذات ؟ ذات اقدسِ شاه
کوش ای همایون پروین
خسرو بلند از سر بین
چون بر آید فراز مسند و گاه
مهر یزدان همیشه همره شاه
سایه با سایه دار شد همراه
شد چو لله که از جلوس تو شد
بخت همراه و کار بر دلخواه
یک شاخه گل ۴۴۶
نظرات کاربران