آثار رادیویی / گل های تازه

Golhay-e Taze 25

BayatEsfahan

Vocal:

MohammdReza Shajarian - Hayede

Musicians:

Homayoun Khorram
Majid Najahi
Fereydoun Hafezi

Composer:

Homayoun Khorram

Announcer:

Firouze AmirMoez

PoetTasnif:

Bahador Yeganeh

Vocal Lyrics:

Farrokhi Yazdi

گلهای تازه ۲۵

بیات اصفهان

افسانه‌ی شیرین

آواز:

محمدرضا شجریان - هایده

نوازندگان:

همایون خرم (ویولن)
مجید نجاحی (سنتور)
فریدون حافظی (تار)

آهنگساز:

همایون خرم

گوینده:

فیروزه امیرمعز

اشعار تصنیف:

بهادر یگانه

غزل آواز:

فرخی یزدی

شب چو در بستم و مست از میِ نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن تُرک خطا دشمن جان بود مرا

گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

فرخی یزدی (غزل)

 

ای بی‌وفا راز دل بشنو از خموشی من

این سکوت مرا ناشنیده مگیر

ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

امشب که تو در کنار منی غمگسار منی

سایه از سرمن تا سپیده مگیر

ای اشک من خیز و پرده مپوش پیشِ چشمِ تَرَم

بخت دیدن او راه دیده مگیر

بهادر یگانه (غزل)

           

دل دیوانۀ ‏ من به غیر از محبت گناهی ندارد خدا داند

منم آن مرغ وحشی که در هر بیابان به طرفی سرشکی بیفشاند                    

شده چون مرغ طوفان به جز بی‌پناهی پناهی ندارد خدا داند

 به جز این اشک سوزان، دلِ ناامیدم گواهی ندارد خدا داند

ای بی‌وفا راز دل بشنو از خموشی من

ای آشنا چشمِ دل بگشا حالِ من بنگر

دلم ویران هر زمان بهانۀ تو

این سکوت مرا ناشنیده مگیر

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

سرم دارد شور جاودانۀ تو

 روی دل بود به سوی آستانۀ تو         

 چو آید شبِ در میانّ تیرگی‌ها

گشاید پر روحِ من به شور و غوغا      

 رو کنم چو مرغ وحشی سوی خانۀ تو 

 ای بی‌وفا راز دل بشنو از خموشی من

ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر

ین سکوت مرا ناشنیده مگیر

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

بهادر یگانه (غزل)

 

منزل مردم بیگانه چو شد خانۀ چشم

آن‌قدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرق خون بود و نمی‌مُرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانۀ شیرین و به خوابش کردم

بهادر یگانه (غزل)

 

شب چو در بستم و مست از میِ نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

منزل مردم بیگانه چو شد خانۀ چشم

آن‌قدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرق خون بود و نمی‌مُرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانۀ شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابۀ غم بود و جگر گوشۀ درد

بر سرِ آتشِ جورِ تو کبابش کردم

زندگی کردنِ من مردن تدریجی بود

آنچه جان کَند تنم عمر حسابش کردم

فرخی یزدی (غزل)

 

دل که خونابۀ غم بود و جگر گوشۀ درد

بر سرِ آتشِ جورِ تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود

آنچه جان کَند تنم عمر حسابش کردم

فرخی یزدی (غزل)

                                     

ای بی‌وفا راز دل بشنو از خموشی من

این سکوت مرا ناشنیده مگیر

ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

امشب که تو در کنار منی غمگسار منی

سایه از سرِ من تا سپیده مگیر

 ای اشکِ من خیز و پرده مپوش پیشِ چشمِ ترم  

 بختِ دیدن او راه دیده مگیر

 دل دیوانۀ من به‌غیر از محبت گناهی ندارد خدا داند

 شده چون مرغ طوفان به‌جز بی‌پناهی پناهی ندارد خدا داند

 منم آن مرغ وحشی که در هر بیابان به طرفی سرشکی بیفشاند          

           

به جز این اشک سوزان دل ناامیدم گواهی ندارد خدا داند

ای بی‌وفا راز دل بشنو از خموشی من

این سکوت مرا ناشنیده مگیر

 ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

دلم ویران هر زمان بهانۀ تو

سرم دارد شور جاودانۀ تو

 روی دل بود به سوی آستانۀ تو         

 چو آید شب در میان تیرگی‌ها

گشاید پر، روحِ من به شور و غوغا     

رو کنم چو مرغ وحشی سوی خانۀ تو  

 ای بی‌وفا رازِ دل بشنو از خموشی من

این سکوت مرا ناشنیده مگیر

 ای آشنا چشمِ دل بگشا حالِ من بنگر

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

 بهادر یگانه (غزل)

;

گلهای تازه ۲۵

آثار مرتبط

نظرات کاربران